به گزارش خبرگزاری حوزه از تبریز، طلبه شهید طاهر اسماعیلی سال ۱۳۴۵ در روستای آق داغ از توابع شهرستان هشترود دیده به جهان گشود.
طاهر نوجوان بود؛ اما روحی سرشار از آزادی و آزاد اندیشی داشت. او هم چون مردم قهرمان تبریز در راهپیماییها شرکت میکرد و از اعضای فعال انجمن اسلامی مدرسه بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، افق جدیدی به روی طاهر گشوده شد.
او در دبیرستان امام خمینی تبریز ادامه تحصیل داد. سال ۱۳۶۱ برای اولین بار لباس رزم بر تن کرد و تکبیرگویان بر خاک جبهه بوسه زد. بعد از بازگشت با کولهباری از معنویت در مکتب عشق ثبت نام کرد و در مدرسه علمیه طالبیه تبریز مشغول تحصیل شد و در آزمون ورودی حوزه، مقام اول را کسب کرد.
طاهر در عملیات "والفجر ۸" بهترین دوست و پسر عمویش «رضا» را از دست داد. داغ فراق او برایش سنگینی میکرد، اما رسالتی از رضا به یادگار مانده بود که باید ادامه میداد. سرانجام طاهر نیز به منطقه شلمچه «شرق بصره» در تاریخ ۱۳۶۶/۰۱/۲۲ اعزام شد و پس از شرکت در عملیات و نبردی خالصانه، هنگام پاتک دشمن به جمع دوستان شهیدش پیوست.
وصیت نامه شهید طاهر اسماعیلی:
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ (سوره آل عمران آیه ۱۶۹).
درود بر محمد(ص) و ۱۲ فرزند پاک و مطهرش که روح اسلام را زنده کرده و اسلام واقعی را به جهانیان نمایان کردند.
درود بر تمام کسانیکه راه پاک محمد(ع) را ادامه داده و نگذاشتهاند این بیرق خونین الله اکبر در زمین بیفتد.
درود و سلام بر حسین فاتح زمان، بر نایب بر حق امام زمان(عج) که مسلمین را از بند طاغوتها و ظلمات و خودپرستی که سرزمین پاک و قهرمان پرور ایران را فرا گرفته بود، نجات داد.
و سلام و درود بر تمام شهیدان جنگ تحمیلی که با نثار خون پاک خود درخت تنومند اسلام را آبیاری کرده و با فدای جان خود بر حقانیت اسلام عزیز شهادت داده و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین لبیک گفتهاند.
و درود بر رزمندگان و مجاهدان اسلام که برای رضای خداوند و وظیفه شرعی خود بر جهاد و مبارزه علیه کفر الحاد جهانی به سرکردگی آمریکای جهانخوار و اسرائیل غارتگر بپاخاسته و در این راه هر گونه دشواری و سختی را با جان و دل پذیرا میشوند.
و درود بر ملت غیور و شهیدپرور ایران که با پیروی از رهبریت امام خمینی، پشت بزرگترین ابر جنایتکاران جهان را به لرزه انداخته و حکومت الله را در سطح کشور و وطن عزیزشان ایران مستقر کردهاند.
و با درود و سلام بر خانواده گرامیام که تمامیشان را یک عالم دوست دارم و دلم برایشان تنگ شده است و همیشه میخواهم در پیش آنان به زندگی صمیمی ادامه دهم، ولی هرگاه عمیقاً فکر میکنم میبینم که رضای خداوند در قلب من از همه اینها بالاتر است و بیشتر مرا عاشق خود کرده، و وقتی میاندیشم به این نتیجه میرسم که خداوند این جان را به ما امانت داده و یک روزی هم خواهد گرفت.
پس این جهان ابدی نیست و خلاصه یک روزی اجل به سراغ ما خواهد آمد و ما این امانت را به خدای خود تحویل خواهیم داد.
من هر قدر هم در راه اسلام و قرآن در این جهان خدمت کنم، در نهایت شاید به سعادت برسم ولی در اینجا نقداً به سعادت بدون کمترین رنجی نایل میگردم، که همانا شهادت غایت تکامل انسان یعنی سعادت است و شهید است که در قیامت با پیامبران و ائمه معصومین(ع) هم منزل میشود.
پس چه خوب که ما با پای خودمان به سراغ مرگ رفته و شهادت در راه خدا را نوش جان کنیم و به افتخار و ملاقات با معشوق خود، الله نایل گردیده و ما هم سهمی در برافراشته شدن پرچم خونین و سرخ لاالهالاالله در تمام نقاط دنیا داشته باشیم و من روز دوشنبه ۹/۸/۶۱ توانستم به آرزوی دیرینه خود ـ که دو سال بود در راه رسیدن به آن زجرها و مشقتها کشیده بودم و همچون پرندهای در قفس زندانی شده بودم و هرگاه میخواستم از آ ن بیرون روم بالهایم را سیمهای قفس میگرفتند و در جای خودم مینشاندند ـ رسیده و به طرف جبهه اعزام شدم.
مادر عزیز! تو را دوست میدارم ولی اسلام را بیشتر از تو .
تو باید افتخار کنی که در دامن خود شهید پروراندهای و از خدا بخواه، که قربانیات را قبول کند.
ای مادر! من که خواهم مرد چرا بهترین مرگ را که همانا شهادت در راه خداست انتخاب نکنم؟ در پایان از تو میخواهم که دعا برای «امام» یادت نرود.
ای ملت شهید پرور ایران! از شما خواستارم که در هر زمان و مکان پشتیبان اسلام بوده و مطیع امر امام باشید و در صحنه حضور داشته باشید.
«برادران عزیز طلبه! سلام مرا از راهی دور، ولی نزدیک به شما عزیزان، از سنگرهای منور به نور ایمان در لحظاتی که صدای انفجارهای آتش دشمن همراه با سوغاتیهایی که هر چند وقت یکبار [عاشقی را به دیدار معشوق ]روانه میسازد، پذیرا باشید.
امیدوارم که ان شاءالله در راه کسب علوم اسلامی همراه با کسب فضائل اخلاقی و ایمان و تقوا بیش از پیش موفق بوده باشید. مسئولیت ثقیلی بر دوشتان سنگینی میکند و امیدوارم از عهدهاش برآیید.
اینجا شوری دیگر دارد.
هر لحظه امکان رحلت از این دنیا برایمان موجود است.
لذا از خدا بخواهید که مرا نیامرزیده از دنیا نبرد.
نظر شما